بسیجی خامنه ای بودن سخت تر از بسیجی خمینی بودن است

به همان دلیل که "پرچم امیرالمؤمنین سختی اش از پرچم پیغمبر بیشتر بود" بسیجی خامنه ای بودن هم از بسیجی خمینی بودن سخت تر است. تیتر این پست مال حسین قدیانی عزیز است. راست گفته حسین قدیانی. بسیجی خامنه ای بودن سخت تر است. بسیجی خامنه ای در موقعیتی که دارد، به یک لحاظ به "محمد بن ابی بکر" می ماند. آنجا که در غائله پا گرفتن جمل، باید شبانه به در خانه سیف الاسلام زبیر برود و دق الباب کند و بپرسد "سیف الاسلام، اسلامش نهاده سیفش به کجا می برد؟" و این سخن او آنقدر بر صحابی سابقه دار پیامبر (ص) گران بیاید که در را به روی او باز نکند و از پشت در، پاسخ او را با اراجیف بدهد. "محمد بن ابی بکر" بودن از آنجا سخت است که او باید بجای دشمن، با کج فهمی سیف الاسلام در بیفتد و در رکاب علی (ع) با صحابی رسول خدا (ص) و اهل حرم او بجنگد. کیست که در چنین شرایط دشواری، تردید به خود راه ندهد و بی پروا به علی (ع) لبیک بگوید؟ سخت است وقتی بیانیه ام المؤمنین بر بالای منبر مسجد کوفه خوانده شود و مردم از این جمله ام المؤمنین که "هر کس داخل در دین محمد است حرم او را در یابد" به گریه بیفتند، تو بخاطر اصرار بر ماندن در جبهه خشونت علی (ع) علیه بیعت شکنان، محکوم به ورود در فعل حرام شوی.

خشونت طلبی، بر دامن بسیج لکه ننگ نیست. تجلیل حقیقی از اوست که بر زبانی اعرج و اعوج رفته است. بسیجی عاشق حیدار کرار است که از القابش "قتال العرب" بود که ذوالفقار او بیشتر از آنکه کافر کشته باشد، منافق و متحجر کشته بود. در کدام غزوه صدر اسلام پنج هزار کافر به تیغ علی (ع) کشته شده است؟ مجموع کشته شدگان غزوات صدر اسلام به دو هزار نفر هم نمی رسد. اما تنها در جنگ جمل، پنج هزار نفر کشته شده اند. این حداقل آمار داده شده در منابع تاریخ اسلام است. برخی از ده هزار فراتر نوشته اند. لازم نیست کسی به بسیجی درس بد بودن خشونت طلبی بدهد. بسیجی زودتر از همه فهمیده که خشونت چقدر بد است. بسیجی آنوقت که تن حسین علم الهدی و یارانش در هویزه، مظلومانه زیر شنی تانک رفت و سر سردار خیبر در طلائیه با ترکش گلوله توپ جدا شد و پیکر آن مرد روی دجله با گلوله آرپیچی تکه تکه شد و سوخت، فهمیده است که خشونت بد است. باتومی که در دست بچه های بسیج است نماد مظلومیت آنهاست. از باتوم در برابر دو هزار کانال ماهواره که بیست و چهار ساعته به انقلاب بسیجی و آرمانهای او می تازند چه بر می آید؟ جمع کردن اغتشاشات از خیابانهای تهران با باتوم تنها یک چشمه از هزار کرامت بچه های بسیج بود. کاری که دولت آمریکا در اعتشاشات سال ۱۹۹۰ لس آنجلس نه با باتوم پلیس محلی، که با تجهیزات پلیس ایالتی، با اف.بی.آی، با گارد ملی و حتی لشگر ۸۲ هوابرد نیروی زمینی هم نتوانست از عهده آن بر بیاید و سپاه تفنگ داران دریایی اش را با تانک و توپ وارد لس آنجلس کرد و بالاخره موفق به خواباندن اغتشاشات شد!

دشمن بسیجیان خمینی در جنگ، یک اتاق جنگ داشت که در بغداد بود و دشمن بسیجیان خامنه ای امروز یک اتاق جنگ در لندن و ده اتاق جنگ در تهران دارد و دو هزار اتاق جنگ در بالای جو! دشمن البته کور خوانده است و اگر همه عالم تبدیل به اتاق جنگ علیه آرمان بسیج بشود، بسیجی به وظیفه خود در کمال بصیرت آشناست. امیرمؤمنان (ع) فرمود: الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر. بسیجی فقط به صرف اینکه امیرالمؤمنین (ع) "قتال العرب" است عاشق او نیست، عاشق بصیرت و صبر آن حضرت هم هست. حضرت امیر (ع) در جنگ جمل وقتی پرچم را به دست پسرش محمد بن حنفیه داد، فرمود ببین دشمن تا کجا صف کشیده و اتاق جنگش کجاست، دقت کن که اتاق جنگ در شام است و ما داریم در کوفه می جنگیم. بسیجی تیغ حیدری هم دارد، بصیرت و صبر حیدری هم. بدر و احد هم دارد، جمل و صفین و نهروان هم و به وفتش عاشورا هم. "بسیجی جانفدا می آید، سوی کرب و بلا می آید" فقط دَم نوحه بسیجی ها در شب عملیات والفجر هشت نیست. حافظ، "بسیجی" را ندید و الا زدن داو اول بر نقد جان را برای "اهل نظر" نمی سرود. بسیجی زودتر از اهل نظر، دو عالم را به پای قمار عشق باخته و داو اول را زودتر از اهل نظر بر نقد جان زده. اگر زبانهایی که بیست و چهار ساعته به شماتت بچه های بسیج - برای ایجاد نفرت از بسیج - مشغولند دمی امان می دادند، بقیه هم مثل حضرت آیت الله جوادی آملی زبان به تجلیل از ارزش بچه های بسیج باز می کردند که "اگر وجود مبارک حضرت سیدالشهدا و حضرت امیرالمومنین (ع) یارانی همچون بسیجیان داشتند، دیگر حوادث سقفیه و کربلا پیش نمی آمد." اگر باتوم بچه های بسیج در کوفه بود شمشیر ابن ملجم به محراب مسجد و شمشیرهای کوفیان به کربلا نمی رسید و مختار ثقفی در زندان ابن زیاد حبس نمی شد و از کربلا باز نمی ماند...

منبع : اسکالپل

ترانه ای برای آیات القرمزی

 

نام تو در باران

نام تو در رنگین کمان هفت رنگ سرخ

نام تو در گلها و گلدان ها

نام تو در مرجان و مروارید دریاهاست

تو دختر آواز جاشوها

نام تو در آیات قرآن ها

این شعر را نذر صدای روشنت کردم

ای دختر بارانی طوفان

فریاد تو پیچیده در رایات

آیات یا آیات یا آیات

 **

  نام تو خونین است مثل شعله ی یاقوت

نام تو نام دیگر زخم است

نام تو نام شمعدانی ها و شب بوهاست

نام تو نام توست

آوازخوان خوش صدای زندگی در کوفه ی اموات

آیات یا آیات

 **

 من نیز گاهی مثل تو آواز می خوانم

من نیز نجوا می کنم شعر تو را با خویش

اما صدای تو صدای کشتگانی بود

که پیش از این آواز می خواندند

که بعد از این فریادشان تا هفت گردون بال می گیرد

در کربلاهایی که در امروز و فردای جهان جاری ست

من هم  هم آواز  تو هستم گاهی از اوقات

آیات یا آیات

 ** 

کاری کنید ای دست های شعله ور

ای چشم های سرخ

ای کوچه های سر به زیر غرق در فریاد

ای کاخ های هفت رنگ سبز

کاری کنید ای ساربانان شب اعراب

در شط خون تنهاست

این ماهی قرمز که از تنگ سیاهی ها برون افتاد

تنهایی ما را پناهی باش

یا  قاضی الحاجات

تنهایی ما نه،

تنهایی آیات...

  **

یا قاضی الحاجات می بینی؟

این خادمان خانه ات

این بندگان بندی خویش اند

این پای بندان به دنیا

 آل نامردی

این تیغ بندانی که بر ما آب می بندند

گرچه مسلمانند

در کافری از کافران پیش اند

آل خلیفه آه

آل سعود افسوس

آل طمع هیهات

صد مرحبا آیات...

 **

 باران گل باریده در لؤلؤ

باران گل  باریده در لیبی

این مصر طوفانی ست

این گردباد از جانب صنعاست

صبح است در جان جهان

صبح است در بحرین

صبح است در شامات

فردا در این بیداری ناگاه

ارض فلسطین می شود میقات

آیات یا آیات یا آیات!

                   علی رضا قزوه  ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰- دهلی نو 

شعر به مناسبت سالگرد وفات آيت الله بهجت/ ارديبهشت بي بهجت...

به مناسبت سالگرد وفات عبد پرهيزگار پروردگار، حضرت آيت الله بهجت، شعري كه سه ماه پس از رحلت ايشان سروده شده را تقديم خوانندگان عزيز مي كنم.

 

علت فاجعه: سیاهی ما

مرکز زلزله: حوالی قم

درد از سقف چکه چکه چکید

بر کف سرد مسجد خانم1



خیسِ اشک‌اند گوشة قفسه            

چند قرآن کوچک جیبی

خبر از ماتم بدی دارد

چهره ي زرد گنبد بی بی



دو سه ماهی است حسرت و اندوه         

جزو اعمال واجبم شده است

لب به چیزی نمی‌زنم جز اشک

خون دل، قوت غالبم شده است



دو سه ماهی است بر نمی‌خیزد

گذر خان2 به احترام کسی

نخل ها، سرو ها... همه رفتند

"چون نگه می‌کنم نمانده بسی"3



طعم خوب کلوچه ها شد تلخ

در نبودش به فومن و ماسال4

او که ذکر خدا نمی‌شد محو            

از لبش "بالغُدوّ وَالآصال"5



حرف هایش نگفتنی بودند

کوه فریاد در سکوتش بود

از نمازش فرشته می‌بارید

صورت دوست در قنوتش بود





یاس‌ها را به گریه می‌انداخت

مُهر العبد بر رسالة او

شاپرک‌‌ها مقلّدش بودند

می نشستند بر کلاله ي او



پیر مردی که انحنای تنش

شیب رنگین کمان عرفان بود

راستش آخرش نفهمیدیم

او ملَک بود یا که انسان بود



پیرِ ما کوچ کرد و راحت شد

راحت از این زمانه ي هرزه

ما، امام زمان (عج) بگو چه کنیم

با خسارات این زمین لرزه



ای بهار بدون لاله برو

رفت از سفره دلم برکت

یک سبد غم برایم آوردی

آه اردی بهشت بی بهجت



"کاشکی پیشمان بماند"... نه

نشد این ضجّه مستجاب شود

گرچه او موت اختیاری داشت

خواست با مرگ بی حساب شود
                                                         

-----------------------------------------------------------------------

1. منظور مسجد فاطمیه است که حضرت آیت الله بهجت سالها در آن اقامه نماز می‌کرد.

2. کوچه معروفی که مسجد فاطمیه در امتداد آن واقع شده است.

3. مصراع از سعدی است.

4. فومن زادگاه آیت الله بهجت و ماسال شهری است نزدیک به آن.

5. ناظر به آیه شریفه 36 سوره مبارکه نور: ...و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند.

 

شاعر: عباس احمدي